ب ه ب ر ک ه ی ع ا ش ق ی خ و ش ا م د ی د
برکه ی عاشقی

  با سیم نازمژه هات یه عمره گیتارمی زنم

 

                                    نگاهتو کوک نکنی من خودمودارمی زنم

 

            چشمات اگه رو پنجرم طرحه ستاره نزنند

 

                                   دست خودم نیست دلمو به درودیوارمی زنم

 

           تواگه نباشی من مثل اون دخترکی که گمشده

                                     گوشه کوچه می شینم ازغم تو زارمی زن

[ چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:, ] [ 16:59 ] [ قبلا مژگان الان ساسان ]

بوسه يعني وصل شيرين دو لب ، بوسه يعني خلسه در اعماق شب ، بوسه يعني مستي از مشروب عشق ، بوسه يعني آتش و گرماي شب ، بوسه يعني لذت از دلدادگي ، لذت از شب،از ديوانگي ، بوسه يعني آغازي براي ما شدن ، لحظه اي با دلبري تنها شدن ، بوسه آتش مي زند بر جسم و جان ، بوسه يعني عشق من،با من بمان ، بوسه را تكرار مي بايد نمود ، بوسه يعني وصال دو رود.

[ چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:, ] [ 16:41 ] [ قبلا مژگان الان ساسان ]

گر چه دوری ز برم، همسفر جان منی ..... قطره اشکی در دیده گریان منی ..... این مپندار که یادت برود از نظرم ..... خاطرت جمع که در قلب پریشان منی

[ چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:, ] [ 16:39 ] [ قبلا مژگان الان ساسان ]

در گلستان وجودم ندهد هیچ گلی بوی تو را  .......   تو گل عشق منی از دور می بوسم تورا

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد

[ چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:, ] [ 16:37 ] [ قبلا مژگان الان ساسان ]

 

 سفارش

 

  از دست تو رنجيدمو چيزي نگفتنم

 

 با ديگرانت ديدمو چيزي نگفتم

 

 كلي سفارش كرده بودي من نفهمم

 

 اين نكته رو فهميدمو چيزي نگفتم

 

  چرا بايد؟

 

 هميشه عكسه نازت روبرويم

 

 نگاهه تو دليله جستجويم

 

 چرا بايد تمامه حرف ها را

 

 بدون تو به تصويرت بگويم؟

 

   درد مي كشم

 

  به روي برگه زندگي دو خط زرد ميكشم

 

 و چشمه عاشقه تو را كه گريه كرد ميكشم

 

  تو رفتي و بدونه تو كسي نگفت با خودش

 

 كه من بدون تو چقد درد ميكشم

 

   به دل هميشه دريات

 

 آسمون آرزمو پر از ابرهايه تيره

 

 لالايي واست بخونم تا شايد خوابت بگيره

 

    اگر از خواب نپريدي تويه خواب خدارو ديدي

 

 يه جوري بپرس ازش كه دلامون چرا اسيره

 

  اما بهتره بدوني طبق اصله مهربوني

 

 دل واسه عاشق نبودن راه نداره ناگزيره

 

   چشمايه تو شده خسته بغض آرزوت شكسته

 

 اما باز تو فكره ايني اگه من رو نپذيره

 

  بهتره بيدار نشيني اونو تويه خواب ببيني

 

 واسه ديوونه بودن عزيزم هميشه ديره

 

  خوش به حاله بعضي مردم كه شدن تو زندگي گم

 

 التماس سرخ سيب ها پيششون چقد حقيره

 

  نه به فكره عطره ياسن نه به فكره التماسن

 

 خنده داره واسشون كه دله ما يه جايي گيره

 

 چي بگم شبم تموم شد نديدم اونو حروم شد

 

 كاش ميدونست يكي اينجا بدجوري واسش ميميره

از سروده های مریم حیدرزاده

[ چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:, ] [ 16:34 ] [ قبلا مژگان الان ساسان ]

 

 

 

دله من بازم گرفته ، تو كه پيشم نمياي

 

  همه روزام غم گرفته ، تو كه پيشم نمياي

 

  گلومو يك بغضه سنگين داره هي چنگ ميزنه

 

  چشامو غبار گرفته ، تو كه پيشم نمياي

 

  من ميگم دوست دارم باز ، اما تو ناز ميكني

تا ميگم بمون پيشم باز ، داري پرواز ميكني

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد

[ چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:, ] [ 16:30 ] [ قبلا مژگان الان ساسان ]

 

 عشقه من باش تا نميرم

 

 آخه من بي تو ميميرم

 

 نرو تا تنها نمونم بي تو با بغضه شبونم

 

 عزيزم عشقه مني تو

 

 مثله مجنون پره دردي

 

 گريه هايه آسمونم ميگه تو بر نمي گردي

 

 دلم از بس گله داره

 

 روز هارو هي ميشماره

 

 خدا جون كاري بكن تا

 

 بمونه پيشم دوباره

 

 گلكم با من بمون تا بتونم دووم بيارم

آخه ميدوني عزيزم بي تو من طاقت ندارم.

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد

[ چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:, ] [ 16:29 ] [ قبلا مژگان الان ساسان ]

 

 توكه نيستي ... تو كه نيستي قلبه عاشق بي قراره

 

 آرزويه تو رو داشتن باز تو رو يادم مياره

 

 تو بدون كه بي تو هرگز شبه من سحر نميشه

 

 جز تو چشمام واسه هيچكي نميباره ، تر نميشه

 

 هنوزم حسه نيازت از تو قلبه من نرفته

كاش بدوني ، كاش بدوني زندگي بي تو چه سخته

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد

[ چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:, ] [ 16:24 ] [ قبلا مژگان الان ساسان ]

 

 اومدي شبيه بارون دله من خسته خاكه

 

 واسه اون نم نمه چشمات ، نميدوني چه هلاكه

 

 نمي دوني ، نميدوني واسه من چقدر عزيزي

 

 شايدم مي دوني اما منو باز به هم ميريزي

 

 نمي دونم چي رازيه كه تو چشمات خونه كرده

هر چي هست اونقدر قشنگه كه منو ديوونه كرده

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد

[ چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:, ] [ 16:21 ] [ قبلا مژگان الان ساسان ]

اگر گاهي ندانسته به احساس تو خنديدم ، و يا با آرزو هايم فقط خود را پسنديدم ، گناهم را ببخش اگر از دست من در خلوت خود گريه كردي ، اگر بد كردم و هرگز به روي خود نياوردي ، گناهم را ببخش اگر تومهربان بودي ومن نامهربان بودم ، براي ديگران سبز براي تو خزان بودم ، گناهم را ببخش...

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد

[ چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:, ] [ 16:18 ] [ قبلا مژگان الان ساسان ]

سلام بهونه قشنگ من برای زندگی


آره بازم منم همون دیونه همیشگی


فدای مهربونیات چه میکنی با سرنوشت؟!


دلم واست تنگ شده بود این نامه رو برات نوشت!


حال من و اگه بخوای رنگ گلای قالیه


جای نگاهت بدجوری تو صحن چشمام خالیه


ابرا همه پیش منن اینجا هوا پر از غمه


از غصه هام هرچی بگم جون خودت بازم کمه


دیشب دلم گرفته بود رفتم کنار آسمون


فریاد زدم یا تو بیا یا منو پیشت برسون


فدای تو یه وقت شبا بی خوابی خسته ات نکنه


غم غریبی عزیزم سرد و شکسته ات نکنه


چادر شب لطیفتو از روت شبا پس نزنی


تنگ بلور آبتو یه وقت ناغافل نشکنی


اگه واست زحمتی نیست بر سر عهدمون بمون


منم تو رو سپردمت دست خدای مهربون


راستی دیروز بارون اومد منو خیالت تر شدیم


رفتیم تا اوج آسمون با ابرا هم سفر شدیم


از وقتی رفتی آسمون پر کبوتره


زخم دلم خوب نشده از وقتی رفتی بدتره


فدای تو نمی دونی بی تو چه دردی کشیدم !


حقیقتو واست بگم به آخر خط رسیدم


رفتی و من تنها شدم با غصه های زندگی


قسمت تو سفر شدو قسمت من آوارگی


به خاطرت مونده یکی همیشه چشم به راهته


یه قلب تنها و کبود هلاک یک نگاهته


من میدونم‌من میدونم همین روزاعشق من ازیادت میره


بعدش خبر میدن بیا که داره عشقت میمیره


عکسای نازنین تو با چند تا گل کنارمه


یه بغض کهنه چند روزه دائم در انتظارمه


تنها دلیل زندگی! با یه غمی دوست دارم


داغ دلم تازه میشه اسمتو وقتی میارم


وقتی تو نیستی چه کنم با این دل بهونه گیر


مگه نگفتم چشاتو از چشم من هیچ وقت نگیر


حرف منو به دل نگیر همش غم غریبیه


تو رفتی من غریب شدم چه دنیای عجیبیه!


میگم شبا ستاره ها تا می تونن دعات کنن


نورشون بدرقه پاکی لحظه هات کنن


تنها دلیل زندگیم!


با یه غمی دوستت دارم... 

از سروده هاي مريم حيدرزاده

 

[ چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:, ] [ 16:14 ] [ قبلا مژگان الان ساسان ]

وقتی نگاهت غمگین است قطره های پشت شیشه هم بغض می کنند…………نگاهت بی آواز است حتی باران هم شوقی برای بارش ندارد……..وقتی لبخندت ماتمکده ی چشم های بارانی ات می شود چکاوک حتی در باران هم می میرد……………وقتی نگاه زیبایت بی باران است دیگر آمدن بهار هم بهانه ای می شود برای فصل ها…………مگر میشود غریب باران غم نگاهت را ت…حمل کند و آن را به تنهایی به دوش بکشد؟ وقتی صدای نگاهت دیگر مرا صدا نمی کند………..دیگر هیچ بهانه ای برای لبخند نگاه من نیست………………بگذار حداقل غم غمگینی نگاه تو را به دوش باران بکشم……….می دانم نمی خواهی ولی بگذار سهیم غمگینی نگاهت باشم……………صدای نگاهم که برای غم چشمانت می گرید پیشکش نداشتن من در دل بی انتهایت…………….

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد

[ چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:, ] [ 15:58 ] [ قبلا مژگان الان ساسان ]

انکه چشمان تو را اینهمه زیبا میکرد کاش از روزازل فکر دل ما میکرد 

[ چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:, ] [ 15:27 ] [ قبلا مژگان الان ساسان ]

شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی
            تو را با لهجه ی گلهای نیلوفر صدا کردم
            تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم
            پس از یک جستجوی نقره ایی در کوچه های آبی احساس
            تو را از بین گلهایی که در تنهاییم رویید با حسرت جدا کردم
            و تو در پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم گفتی:
            دلم حیران و سرگردان چشمانی است رویایی
            و من تنها برای دیدن زیبایی آن چشم
            تو را در دشتی از تنهایی و حسرت رها کردم
            همین بود آخرین حرفت
            و من بعد از عبور تلخ و غمگینت
            حریم چشمهایم را بروی اشکی از جنس غروب ساکت و نارنجی خورشید وا کردم
            نمیدانم چرا رفتی؟
            نمیدانم چرا شاید خطا کردم
            و تو بی آنکه فکر غربت چشمان من باشی
            نمیدانم کجا؟تا کی؟برای چه؟
            ولی رفتی و بعد از رفتنت باران چه معصومانه میبارید
            و بعد از رفتنت یک قلب دریایی ترک برداشت
            و بعد از رفتنت رسم نوازش در غمی خاکستری گم شد
            و گنجشکی که هر روز از کنار پنجره با مهربانی دانه برمیداشت
            تمام بالهایش غرق در اندوه غربت شد
            و بعد از رفتن تو آسمان چشمهایم خیس باران بود
            و بعد از رفتنت انگار کسی حس کرد من بی تو هزاران بار در هر لحظه خواهم
            مرد
            کسی حس کرد من بی تو تمام هستیم از دست خواهد رفت
            و بعد از رفتنت دریا چه بغضی کرد
            کسی فهمید تو نام مرا از یاد خواهی برد
            و من با آنکه میدانم تو هرگز یاد من را با عبور خود نخواهی برد
            هنوز آشفته ی چشمان زیبای توام برگرد!
            ببین که سرنوشت انتظار من چه خواهد شد
            و بعد از اینهمه طوفان و وهم و پرسش و تردید
            کسی از پشت قاب پنجره آرام و زیبا گفت:
            تو هم در پاسخ این بی وفایی ها بگو
            در راه عشق و انتخاب آن خطا کردم
            و من در حالتی ما بین اشک و حسرت و تردید
            کنار انتظاری که بدون پاسخ و سردست
            و من در اوج پاییزی ترین ویرانی یک دل
            میان غصه ایی از جنس بغض کوچک یک ابر
            نمیدانم چرا؟ شاید به رسم پروانگی مان باز
            برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم

[ چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:, ] [ 14:51 ] [ قبلا مژگان الان ساسان ]


وقتی گریبان عدم با دست خلقت می درید
وقتی ابد چشم تو را پیش از ازل می آفرید

وقتی زمین ناز تو را در آسمان ها می کشید
وقتی عطش طعم تو را با اشک هایم می چشید

من عاشق چشمت شدم نه عقل بود و نه دلی
چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی

یک آن شد این عاشق شدن دنیا همان لحظه بود
آن دم که چشمانت مرا از عمق چشمانم ربود

وقتی که من عاشق شدم شیطان به نامم سجده کرد
آدم زمینی تر شد و عالم به آدم سجده کرد

من بودم و چشمان تو نه آتشی و نه گلی
چیزی نمی دانم از این دیوانگی و عاقلی

[ چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:, ] [ 14:42 ] [ قبلا مژگان الان ساسان ]

یا تا لیلی و مجنون شویم افسانه اش با من

بیا با من به شهر عشق رو کن خانهاش با من

نگو دیوانه کو زنجیر گیسو را زهم وا کن

دل دیوانه ی دیوانه ی دیوانه اش با من

بیا تا سر به روی شانه ی هم راز دل گوییم

اگر مویت به رویت شد پریشان شانه اش با من

نگو دیگر به من اندر دل اتش نمیسوزد

تو گرمم کن به افسونت گرمی افسانه اش با من

چه بشکن بشکنی دارد فلک بر حال سرمستان

چو پیمان بشکنی بشکستن پیمانه اش با من

در این دنیای وا نفسای بی فردا

خدایا عاشقان را غم مده شکرانهاش با من

[ چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:, ] [ 14:38 ] [ قبلا مژگان الان ساسان ]

من چقد خوشبختم که به او دل دادم

بی هراس و تردید ، باورش می دارم

چه دلی داشت ز من ، نتوان باور کرد

گله هایی می کرد که توانم کم کرد

دوری چند روزه ، چقدر آزارش داد

که غریب و آشنا ، نام مجنونش داد

آن همه شادابی ، از وجودش دست شست

نا امیدی و درد ، روح او را آشفت

گفت که من چون آبم ، او وجودش تشنگی

حس و حال عشق او ، آخر آشفتگی

یعنی او تا این حد به دل من دل بست

که به روی هر کس راه عشقش را بست

حاصل این دوری ، باور قلبم بود

قلب پر دردی که ، در برش سخت آسود

 

[ چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:, ] [ 14:31 ] [ قبلا مژگان الان ساسان ]

در هیچ خیابانی
قدم نگذاشتم
جز اینکه فکر کردم
شاید
از کنار ِ تو در آن گذشته‌ام
در روزگاری که
محبوبم نبوده‌ای

و بر هیچ نیمکتی
ننشستم
جز اینکه فکر کردم
شاید
کنار ِ من بر آن نشسته‌ای
در روزگاری که محبوبت نبوده‌ام..

[ سه شنبه 30 خرداد 1391برچسب:, ] [ 17:43 ] [ قبلا مژگان الان ساسان ]

یک جهان بر هم زدم کز جمله بگریزم تو را

من چه می کردم به عالم گر نمی دیدم تو را

با هم مشکل پسندیهای طبع نازکم

حیرتی دارم که چون آسان پسندیدم تو را

من ز خود گم می شدم چون می شنیدم نام تو

خود را گم کرده تر می خواستم دیدم تو را

[ سه شنبه 30 خرداد 1391برچسب:, ] [ 17:41 ] [ قبلا مژگان الان ساسان ]

عشق یعنی من می روم تو بمان

عشق یعنی آن روز وصال

عشق یعنی بوسه ها در طوله سال

عشق یعنی پای معشوق سوختن

عشق یعنی چشم را به در دوختن

عشق یعنی جان می دهم در راه تو

عشق یعنی دستانه من دستانه تو

عشق یعنی …م دوستت دارم تورو

عشق یعنی می برم تا اوج تورو

عشق یعنی حرف من در نیمه شب

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد

[ سه شنبه 30 خرداد 1391برچسب:, ] [ 17:38 ] [ قبلا مژگان الان ساسان ]

به اندازه ی کلاغ ها که کاج را دوست دارند…

به اندازه ی دختر کوچولویی که عروسکش را دوست دارد…..

به اندازه ی پسر کوچولویی که آرزوی پلیس شدن را دوست دارد…..

به اندازه ی آفتابگردانی که آفتاب را دوست دارد…..

به اندازه ی بچه ها که عمو پورنگ را دوست دارند…..

به اندازه ی بزرگتر ها که تام و جری را دوست دارند…..

به اندازه ی مادر بزرگ که تسبیحش را دوست دارد……

به اندازه ی دانش آموزی که روز آخر امتحانات را دوست دارد……

به اندازه ی شاعری که لحظه ی سرودن را دوست دارد…..

به اندازه ی مادری که عروسی تنها پسرش را دوست دارد…..

به اندازه ی کودکی که دست تکان دادن برای هواپیما را دوست دارد…..

و….

همیشه دوستت دارم….

همیشه منتظرت هستم ….

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد

[ سه شنبه 30 خرداد 1391برچسب:, ] [ 17:35 ] [ قبلا مژگان الان ساسان ]

محو تماشای تو ، عاشق و شیدای تو

این دلِ بی دل شدو دل به دلت دل ببست

از نفس و بوی تو ، چشم و سیه موی تو

در تپش ولرز شد ، وز قدمت پا و دست

نفحه گیسوی تو ، چون قدح روی تو

سوی دلم چون نشد ، دلبرا! خواهدشکست

دل  زپی اُلف تو ، در شب چون زُلف تو

بهره دل غم بشد ، زار و پریشان نشست

تیر سیه چشم تو ، خنجر آن خشم تو

بر دل من چون بشد ، جان ز دلم دل گسست

مرغ دلم مست تو ، جام می از دست تو

سوی حریفم بشد ، چون دلِ من مستِ مست

در طلب خام تو ، بر لب دل نام تو

در قفس غم بشد ، دل پُر از این دار پست

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد

[ سه شنبه 30 خرداد 1391برچسب:, ] [ 17:29 ] [ قبلا مژگان الان ساسان ]

کودک زمزمه کرد: خدایا با من حرف بزن. و یک چکاوک در مرغزار نغمه سر داد. کودک نشنید.او فریاد کشید: خدایا! با من حرف بزن صدای رعد و برق آمد. اما کودک گوش نکرد. او به دور و برش نگاه کرد و گفت خدایا! بگذار تو را ببینم ستاره ای درخشید. اما کودک ندید. او فریاد کشید خدایا! معجزه کن نوزادی چشم به جهان گشود. اما کودک نفهمید. او از سر ناامیدی گریه سر داد و گفت: خدایا به من دست بزن. بگذار بدانم کجایی.خدا پایین آمد و بر سر کودک دست کشید. اما کودک دنبال یک پروانه کرد. او هیچ درنیافت و از آنجا دور شد

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد

[ سه شنبه 30 خرداد 1391برچسب:, ] [ 17:26 ] [ قبلا مژگان الان ساسان ]

می دونم آسمون رنگ چشای تو داره
می دونی شب مهتابی پیش تو کم می یاره
می دونم مرغهای ساحل واسه تو دم میزنن
می دونی شن های ساحل واسه تو جون میبازن
می دونم اگه بری همه اونا دق می کنن
می دونی بدون تو یه کنج غربت میمیرم
می دونم با رفتنت آرزوهام سراب میشه
می دونی اگه نیای بدون تو چه ها میشه
می دونم اگه بخوای می تونی باز تو بیای
تو بیای پا بزاری بازم روی دوتا چشام

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد

[ سه شنبه 30 خرداد 1391برچسب:, ] [ 17:24 ] [ قبلا مژگان الان ساسان ]

خسته شدم می خواهم در آغوش گرمت آرام گیرم.خسته شدم بس که از سرما لرزیدم...
بس که این کوره راه ترس آور زندگی را هراسان پیمودم زخم پاهایم به من میخندد...
خسته شدم بس که تنها دویدم...
اشک گونه هایم را پاک کن و بر پیشانیم بوسه بزن...
می خواهم با تو گریه کنم ...
خسته شدم بس که...
تنها گریه کردم...
می خواهم دستهایم را به گردنت بیاویزم و شانه هایت را ببوسم...
خسته شدم بس که تنها ایستادم

[ سه شنبه 30 خرداد 1391برچسب:, ] [ 17:20 ] [ قبلا مژگان الان ساسان ]

به خاطر روی زیبای تو بود
که نگاهم به روی هیچ کس خیره نماند
به خاطر دستان پر مهر و گرم تو بود
که دست هیچ کس را در هم نفشردم
به خاطر حرفهای عاشقانه تو بود
که حرفهای هیچ کس را باورنداشتم
به خاطر دل پاک تو بود
که پاکی باران را درک نکردم
به خاطر عشق بی ریای تو بود
که عشق هیچ کس را بی ریا ندانستم
به خاطر صدای دلنشین تو بود
که حتی صدای هزار نی روی دلم ننشست
و به خاطر خود تو بود
فقط به خاطر تو

[ سه شنبه 30 خرداد 1391برچسب:, ] [ 17:16 ] [ قبلا مژگان الان ساسان ]

سلام مــاه مــن !

دیشب دلتنگ شدم و رفتم سراغ آسمان اما هر چه گشتم اثری از ماه نبود که نبود …!

گفتم بیایم سراغ ِ خودت ..

احوال مهتابیت چطور است ؟!

چه خبــر از تمام خوبی هایت و تمام بدی های مــن ؟!

چه خبــر از تمام صبــرهایت در برابر تمام ناملایمت های مــن ؟!

چه خبر از تمام آن ستاره هایی که بی من شمردی و من بی تو ؟!

چقدر نیامده انتظار خبــر دارم ؟!

چه کنم دلم بــرای تمــام مهــربانی هایت لک زده است !

راستی ، باز هم آســمان دلت ابری است یا ….؟!

می دانم ، تحملم مشکل است …. اما خُب چه کنم؟!

یک وقت خســته نشوی و بــروی مــاه دیگری شود …. هیچ کس به اندازه مــن نمی تواند آســـمانت باشد !

تو فقط ماه من بمون و باش !

ماه من !

مراقب خاطراتمان ، روزهای با هم بودنمان .. خلاصه کنم بهونه موندنم مراقب خودمون باش !

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد

[ سه شنبه 30 خرداد 1391برچسب:, ] [ 16:58 ] [ قبلا مژگان الان ساسان ]

 

واقعا دوستت دارم
واقعا دوستت دارم
گرچه شايد گاهي
چنين به نظر نرسد
گاه شايد به نظررسد
كه عاشق تو نيستم
گاه شايد به نظر رسد
كه حتي دوستت هم ندارم
ولي درست در همين زمان هااست
كه بايد بيش از هميشه
مرا درك كني
چون در همين زمان هاست
كه بيش از هميشه عاشق تو هستم
ولي احساساتم جريحه دار شده است
با اين كه نمي خواهم
مي بينم كه نسبت به تو
سرد و بي تفاوتم
درست در همين زمان هاست كه مي بينم
بيان احساساتم برايم خيلي دشوار مي شود
اغلب كرده تو ؛كه احساسات مرا جريحه دار كرده است
بسيار كوچك است
ولي آن گاه كه كسي را دوست داري
آن سان كه من تو را دوست داري
هركاهي ؛كوهي مي شود
و پيش از هر چيزي اين به ذهنم مي رسد
كه دوستم نداري
خواهش مي كنم با من صبور باش
مي خواهم با احساساتم
صادق تر باشم
و مي كوشم كه اين چنين حساس نباشم
ولي با اين همه
فكر مي كنم كه بايد كاملا اطمينان داشته باشي
كه هميشه
از همه راههاي ممكن
عاشق تو هستم

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد

[ سه شنبه 30 خرداد 1391برچسب:, ] [ 16:52 ] [ قبلا مژگان الان ساسان ]

 

تو را نگاه می کنم
خورشید چند برابر می شود و روز را روشن می کند!
بیدار شو
با قلب و سر رنگین خود
بد شگونی شب را بگیر
تو را نگاه می کنم و همه چیز عریان می شود
زورق ها در آب های کم عمقند...
خلاصه کنم:دریا بی عشق سرد است!
جهان این گونه آغاز می شود:
موج ها گهواره ی آسمان را می جنبانند
(تو در میان ملافه ها جا به جا می شوی
وخواب را فرا می خوانی)
بیدار شو تا از پی ات روان شوم
تنم بی تاب تعقیب توست!
می خواهم عمرم را با عشق تو سر کنم
از دروازه ی سپیده تا دریچه ی شب
می خواهم با بیداریِ تو رویا ببینم!
" پلالوار"
 

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد

[ سه شنبه 30 خرداد 1391برچسب:, ] [ 16:41 ] [ قبلا مژگان الان ساسان ]
لبانت
به ظرافت شعر
شهوانی ترین بوسه ها را به چنان شرمی مبدل می کند
که جاندار غار نشین از آن سود می جوید
تا به صورت انسان دراید
و گونه هایت
با دو شیار مّورب
که غرور تو را هدایت می کنند و
سرنوشت مرا
که شب را تحمل کرده ام
بی آن که به انتظار صبح
مسلح بوده باشم،
و بکارتی سر بلند را
از رو سپیخانه های داد و ستد
سر به مهر باز آورده ام
هرگز کسی این گونه فجیع به کشتن خود برنخاست
که من به زندگی نشستم!
و چشمانت از آتش است
و عشقت پیروزی آدمی ست
هنگامی که به جنگ تقدیر می شتابد
و آغوشت
اندک جائی برای زیستن
اندک جائی برای مردن
و گریز از شهر
که به هزار انگشت
به وقاحت
پاکی آسمان را متهم می کند
کوه با نخستین سنگ ها آغاز می شود
و انسان با نخستین درد
در من زندانی ستمگری بود
که به آواز زنجیرش خو نمی کرد -
من با نخستین نگاه تو آغاز شدم
توفان ها
در رقص عظیم تو
به شکوهمندی
نی لبکی می نوازند،
و ترانه رگ هایت
آفتاب همیشه را طالع می کند
بگذار چنان از خواب بر ایم
که کوچه های شهر
حضور مرا دریابند
دستانت آشتی است
ودوستانی که یاری می دهند
تا دشمنی
از یاد برده شود
پیشانیت ایینه ای بلند است
تابنک و بلند،
که خواهران هفتگانه در آن می نگرند
تا به زیبایی خویش دست یابند
دو پرنده بی طاقت در سینه ات آوازمی خوانند
تابستان از کدامین راه فرا خواهد رسید
تا عطش
آب ها را گوارا تر کند؟
تا آ یینه پدیدار آئی
عمری دراز در آن نگریستم
من برکه ها ودریا ها را گریستم
ای پری وار درقالب آدمی
که پیکرت جزدر خلواره ناراستی نمی سوزد!
حضور بهشتی است
که گریز از جهنم را توجیه می کند،
دریائی که مرا در خود غرق می کند
تا از همه گناهان ودروغ
شسته شوم
وسپیده دم با دستهایت بیدارمی شود
احمد شاملو

[ سه شنبه 30 خرداد 1391برچسب:, ] [ 14:27 ] [ قبلا مژگان الان ساسان ]

 

دستم نمی رسد که تو را دست چین کنم،

 

این شاخه هم که خر شده سر خم نمی کند

 

وقتی گل انار لبت قسمت من است ،

 

 پائیز از علاقه ی من کم نمی کند

 

یک سیب سرخ،سهم پدر بود و نصف کرد

 

 دادش به توکه نصف کنی با من و...چه بد!

 

حواٌ شدم که مال تو باشم ، ولی خدا

 

 من را شریک بچه ی آدم نمی کند

 

برفم که ذره ذره مرا ذوب میکنی

 

 در آخرین سپیده دم قلٌه ی نگاه

 

هر کس که گر گرفته در آغوش گرم تو 

 

دیگر توجهی به جهنٌم نمی کند

 

از شعر دم نزن! تو که شاعر نمی شوی!

 

 خامم که عاشقت شده ام، نه؟! بگو بله!

 

از او که پای خوب و بدت ایستاده است

 

 جز دل چه خواستی که فراهم نمی کند؟

 

باشد، بتاز اسب خودت را ، ولی سکوت

 

 تنها جواب رج رج شلاقهای تو

 

بی زحمت چمن به تو آوردهام پناه ،

 اسبی که رام عشق تو شد رم نمی کند

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد

[ سه شنبه 30 خرداد 1391برچسب:, ] [ 13:39 ] [ قبلا مژگان الان ساسان ]

چه عاشقانه می روم از این کرانه تا خدا
پر از سکوت می شوم پر از بهانه تا خدا

نهال دستهای من بلند و سبز می شود
و سبز می برد مرا به سوی خانه تا خدا

هوای بال و پر زدن به اوج می کشد مرا
همای سینه می پرد بی آب و دانه تا خدا

بدون زخمه می زنم به تار زخم کهنه را
زمان زمان تار زلف و چنگ و شانه تا خدا

به خلسه می رسد دلم به بوی خاک آسمان
به انتهای آیه های عاشقانه تا خدا

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد

[ سه شنبه 30 خرداد 1391برچسب:, ] [ 13:36 ] [ قبلا مژگان الان ساسان ]

چه عاشقانه است این روز های ابری...
چه عاشقانه است قدم زدن زیر باران غم تنهایی...
چه عاشقانه است شکفتن گل های اقاقیا...
چه عاشقانه است قدم زدن در سرزمین عشق...
و من
چه عاشقانه زیستن را دوست دارم...
عاشقانه لالایی گفتن را دوست دارم...
عاشقانه سرودن را دوست دارم...
عاشقانه نوشتن را دوست دارم...
عاشقانه اشک ریختن را...
عاشقانه خندیدن را دوست دارم...
دفتر عاشقانه ی من پر از کلمات زیبا در نثار
بهترین و عاشقانه ترین کسانم...
و من
عاشقانه می گِریَم...
عاشقانه می خندم...
عاشقانه می نویسم...
و در سکوت تنهایی عاشقانه می میرم...
براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد

[ سه شنبه 30 خرداد 1391برچسب:, ] [ 13:32 ] [ قبلا مژگان الان ساسان ]

 

 ما دو تن مغرور 

 

 هر دو از هم دور 

 

 وای در من تاب دوری نیست 

 

 ای خیالت خاطر من را نوازشبار

 

بیش از این در من صبوری نیست 

 

 بی تو من تنهای تنهایم

 

من به دیدار تو می آیم

(حمید مصدق)

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد

[ سه شنبه 30 خرداد 1391برچسب:, ] [ 13:27 ] [ قبلا مژگان الان ساسان ]

حس می کنم ، حسم به تو حسی نو است
حسم برای حس تو ، شعری نو است
حس می کنم ، حس کرده ای احساس من
احساس حسم حاسد و جنسی نو است
حدسی بزن ، حسم حسود حس کسیت
احساس تو بر حس من ، حدسی نو است
در حس تو ، احساس من محسوس شد
احساس کن حس مرا ، حسی نو است
سحری بکن ای ساحر احساس من
هر حس تو نسبت من ، سحری نو است
مبحوس گشت احساس من از حس تو
حساس کن احساس خود ، فصلی نو است !!!

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد

[ سه شنبه 30 خرداد 1391برچسب:, ] [ 13:25 ] [ قبلا مژگان الان ساسان ]

هم دعا کن گره از کار تو بگشاید عشق
هم دعا کن گره تازه نیافزاید عشق
.
قایقی در طلب موج به دریا پیوست
باید از مرگ نترسید ، اگر باید عشق
.
عاقبت راز دلم را به لبانش گفتم
شاید این بوسه به نفرت برسد ، شاید عشق
.
شمع روشن شد و پروانه در آتش گل کرد
می توان سوخت اگر امر بفرماید عشق
.
پیله رنج من ، ابریشم پیراهن شد
شمع حق داشت ، به پروانه نمی آید عشق !

[ سه شنبه 30 خرداد 1391برچسب:, ] [ 13:22 ] [ قبلا مژگان الان ساسان ]

ای کاش احساسم گلی می بود ، میریخت عطرش را به دامانت
یا مثل یک پروانه پر میزد ، رقصان به روی طاق ایوانت
.
ای کاش احساسم کبوتر بود ، بر بام قلبت آشیان میکرد
از دست تو یک دانه برمیچید ، عشقی به قلبت میهمان میکرد
.
ای کاش احساسم درختی بود ، تو در پناه سایه اش بودی
یا مثل شمعی در شبت میسوخت ، تو مست در میخانه اش بودی
.
ای کاش احساسم صدایی داشت ، از حال و روزش با تو دم میزد
مثل هزاران دانه برفی ، سرما به جان دشت غم میزد
.
ای کاش احساسم هویدا بود ، در بستر قلبم نمی آسود
یا در سیاهی دو چشمانم ، خاموش نمیگشت و نمی آلود
.
ای کاش احساسم قلم میگشت ، تا در نهایت جمله ای میشد
یعنی که “دوستت دارم”ی میگشت ، تا معنی احساس من میشد !

[ سه شنبه 30 خرداد 1391برچسب:, ] [ 13:17 ] [ قبلا مژگان الان ساسان ]

قدیما میگفتن واسه یکی بمیر که واست تب کنه

(قدیما پرتوقع بودن)من واست میمیرم خدانکنه توتب کنی

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد

[ دو شنبه 29 خرداد 1391برچسب:, ] [ 15:21 ] [ قبلا مژگان الان ساسان ]

حکایت ما آدم ها ........ حکایت کفشاییه که ....... اگه جفت نباشند ...... هر کدومشون ........ هر چقدر شیک باشند ........ هر چقدر هم نو باشند تا همیشه ...... ... لنگه به لنگه اند .........
کاش ....... خدا وقتی ادم ها رو می آفرید ........ جفت هر کس رو باهاش می افرید ........ تا این همه آدمای لنگه به لنگه زیر این سقف ها ....... به اجبار خودشون رو جفت نشون نمی دادند .

 

[ دو شنبه 29 خرداد 1391برچسب:, ] [ 15:10 ] [ قبلا مژگان الان ساسان ]

جنس مخالف برای رفع هوس های زودگذرنیست

برای لذت بردن ازباهم بودنه

به سلامتی همه اونایی که عشق وباهوس اشتباه نمیگیرن

براي نمايش بزرگترين اندازه كليك كنيد

[ دو شنبه 29 خرداد 1391برچسب:, ] [ 15:6 ] [ قبلا مژگان الان ساسان ]

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید این وبلاگ تقدیم به کسیه که خیلی دوسش دارم واینو به اون تقدیم میکنم. .... جون دوستت داشتم ودارم وخواهم داشت.
آرشیو مطالب
امکانات وب
ورود اعضا:

<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 12
بازدید دیروز : 11
بازدید هفته : 74
بازدید ماه : 72
بازدید کل : 77724
تعداد مطالب : 92
تعداد نظرات : 25
تعداد آنلاین : 1

Alternative content